مجید میرزانی، یکی از فعالان رسانه در حوزه فناوری، روایت شنیدنی درباره توسعه یک فناوری دارد که میتواند الهام بخش باشد. وی در صفحه شخصی خود در یکی از شبکههای اجتماعی مینویسد:
روایت توسعه یک فناوری، از زبان یکی از فعالان رسانه
من نمیدونم چرا اکثر نمونههای موفقیت که در کلاسهای استارتاپی گفته میشه ایلان ماسک و جف بزوس و… اند؟ اکثر در حوزه آیتی و مهمتر خارجی! از ایرانیها هم میخوان بگن یکی دوتا هتلدار و تاجرند!
الان یکی که مهندسی مواد خونده، چجوری نمونه موفق ایرانی تو رشته خودش پیدا کنه؟ مثلا فرض کنید که شما یه رنگ تولید کردی که ضد زنگه و از نفوذ آب جلوگیری میکنه و از دانشگاه اومدی بیرون؛ چندتا نمونه داری که یک ایرانی در همین ایران با کاری شبیه به کار تو موفق شده؟ خیلی کم!
اصلا داستان کسب و کارهای این تیپی گفته نمیشه. حالا بذارید برای همین مثال یک داستان واقعی بگم مهندس محمد حسین نجفخانی اهل اراک سال ۹۴ با کارشناسی ارشد مواد از دانشگاه شریف فارغالتحصیل میشه. چی تو چنته داشته؟
تخصص و ایده برای تولید رنگ ضد زنگ و ضد نفوذپذیری آب. اول میره استخدام میشه. بعد میگه حیفه که ایدهام رو اجرا نکنم. میره خودش تیم تشکیل میده. از یک سازمان حمایتی یک حمایت اولیه میگیره و یه فضای چند ده متری برای کار در دانشگاه شریف.
محصول اولیه میسازه و میره تو نمایشگاهها. یه عده مسئول هم میان بازدید و به به و چه چه میکنن چه کار خوبی. بیتعارف بگم این حرفا خوشحالتون میکنه ولی براتون نون و آب نمیشه!
همونجوری که مهندس ما رفت و برای صنایع تولید برق، خودرو، کانکسسازیها و کشتیسازی کارش رو ارائه داد، همه هم حال کردن و گفتن چه خوبه که شما نخبهها رو داریم ولی خبری از سرمایه گذاری نبود! اینقدر که این پسر کلا ناامید شد و رفت اراک که همونجا تو یه شرکتی چیزی کارمند بشه و پیش خانواده باشه. بالاخره زندگی خرج داره.
با رویا لزوما نمیشه خرج زندگیو در آورد. خوشبختانه یا شوربختانه مهندس چندتا شرکت برای مصاحبه در اراک رفت ولی چون کمی مشکل شنوایی داشت جایی برای کارمندی قبولش نکردن!
اینجا جاییه که باید تو دلت بگی غلط کردن منو قبول نمیکنن میرم دوباره برای محصول خودم تلاش میکنم و حالیشون میکنم که من کیام. همون کاری که حسین کرد. کرونا بود و حسین گفت بذار این کرونای لعنتی رو تبدیل به فرصت کنم. رفت ایدهی یک پوشش ضد ویروس رو به یک شرکت صنعتی داد. گفتن حاجی کجا بودی ما اصلا دنبال تو بودیم. بیا برو این پوشش رو بساز بیا ما ازت میخریم سرمایه میدیم و بعدش دیگه عشق و حال میکنی😁
اگر فکر کردین همینجا تموم میشه زهی خیال باطل. همون شرکت تو فاز اولیه زد زیر میز بازی و دست حسین رو گذاشت تو حنا.
حسین قبلا یه ایده داشت برای رنگ دیواره کشتی (ضدآب و اینا…). پیش خودش گفت حالا چه اصراریه برای کشتی باشه. برای صنایع چوب همین کار رو بکنم رفت با یه واردکننده رنگ چوب حرف زد. واردکننده گفت پسرم چند صد کیلو بزن بیار ببینم چند مرده حلاجی.
محصول رو با یک بستهبندی شکیل وارد بازار کردن ولی دیدن فروش نمیره! اینجا حسین یه کارگاه بزرگ داشت. طرح بستهبندی رو عوض کردن. روی بستهبندی بهطور ساده به مشتری نشون داد که محصول به چه دردی میخوره.
چهارتا خاصیت در یک رنگ! این بستهبندی هم رفت تو بازار ولی حسین فهمید که بازار با توجه به کاربردی که مصرفکننده داره، لزوما موافق چهار ویژگی در یک محصول نیست! فهمید که باید هر دو ویژگی روی توی یک محصول ارائه بده و ….
مهندس ما الان یک هلدینگ داره و بازار ۱۹ شهر ایران تو دستشه و چند کشور خارجی هم صادرات داره و مجوزها و استانداردهای مختلفی هم تو این مسیر گرفته.
مهندس محمدحسین نجفخانی عزیز، من شما رو ندیدم ولی دمت گرم که اینقدر قوی بودی و در تخصص خودت در ایران با تمام سختیها کار راه انداختی از اینکه بهت گفتن شنواییت کمه ناامید نشدی و الان اینجا ایستادی.
من به تو افتخار میکنم امیدوارم کسب و کارت بزرگتر و بزرگتر بشه. اگر یک روزی این متن رو خوندی تو هم قول بده دست آدمایی که مثلخودت هستن رو بگیری و ماهیگیری یادشون بدی. مرسی که هستی.